معنی معادل فارسی کادر

حل جدول

معادل فارسی کادر

پیرابند

پایه وران

پایه وران، پیرابند


معادل فارسی مایکروویو

تندپز


معادل فارسی هیدروتراپی

آب‌درمانی


معادل فارسی ژیروسکوپ

دوران نما


معادل فارسی ژئولوژی

زمین‌شناسی

لغت نامه دهخدا

کادر

کادر. (فرانسوی، اِ) قاب. چهارچوب. چوب یا فلزی که دور عکس یا آئینه قرار دهند. || در تداول ایرانیان بهیئت اداره کننده ٔ یک اداره یا یک بنگاه اطلاق میشود.

فرهنگ عمید

کادر

خط یا خطوطی که نوشته یا تصویر را برای مشخص و متمایز شدن در درون آن قرار می‌دهند،
چهارچوبی از جنس چوب، فلز، یا پلاستیک که عکس، تابلو، یا آینه را در آن قرار می‌دهند، قاب،
گروهی از افراد که با تخصص‌ها و وظایف یکسان در خدمت سازمان معینی هستند: کادر مهندسی، کادر آموزشی،
[مجاز] چهارچوب، محدوده،

فرهنگ معین

کادر

شکلی هندسی یا زینتی که نوشته یا تصویری را برای مشخص یا متمایز شدن در داخل آن قرار می دهند، اشخاص آموزش دیده یا دارای تخصص لازم برای کار در یک سازمان معین، پایوران (فره)، چهارچوب، قالب، محدوده،

فارسی به انگلیسی

کادر

Cadre, Staff

مترادف و متضاد زبان فارسی

کادر

چارچوب، قاب، پرسنل، کارمند، مستخدم

فارسی به عربی

کادر

ملاک

ترکی به فارسی

کادر

سرنوشت

فرهنگ فارسی هوشیار

کادر

حدود، قاب، چوب یا فلزی که دور عکس یا آئینه قرار دهند

معادل ابجد

معادل فارسی کادر

721

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری